این صدا مالِ چهکسیست در من ؟
چرا همیشه از حرفزدنم میترسم
از صدایم یکه میخورم ؟
به تمامیدریافتنِ اینکه هوا در شعری سرد است
بسیار کارِ مشکلیست
و اینکه سوزِ سرما را در صدای کسی بتوان حس کرد
دیگر یخبندان از همانجا آغاز شده است .
دفنکردنِ کسانی که تواناییِ یخبستن را داشتهاند
دیوانهکننده است
کسی آمد ایستاد و فریاد کرد
دیگر هیچیک از شماها حقِ دستزدن به تکهتکة این تنها را ندارید
تکتکة تنهایی که از بیداریِ مُـفرط بیرون افتادهاند
نه، حقِ شما نیست دست زدن به این سرمایی که در آن
همهچیز را توانسته بود تمام کند .
بهتدریج سرما را در خودگرفتن پس ندادن
و ناگهان یخبستن .
این مفهومِ دقیقِ انفجار را در خود دارد .
از صدا شروع شد از صدای کسی سرما
سوزِ صدا یا سرما ؟ دیگر نمیتوانی جداشان کُنی از هم
و اینسوز اینصدا اینسرما آنقدر به خود نزدیک شد
خودش را پیدا کرد که همهچیزِ دنیا در سرش مثل حُـبابها ترکیدند
و بیآنکه بداند ناگهان پا به بیداریِ بزرگ گذاشت
و بعد اینسوز این صدا این سرما شروع به نشت کردن در خوابها کرد
و خواب دیگر از بیداری جدا نشد .