سرت را برمیداری
پُر از قصهها و افسانهها و اساطیر
میگذاری روی دهانة آتشفشان
حُفرهای که درست به اندازة سر ساخته شده
نشانهای از تشویش و گذشتهگی و زمانباوری
دیگر نیست
آرامش، پاهایت را تا به اینجا حرکت داده
پاهایی که پاشنههایش حالا آن پایین
در دو سوی رودخانه آرام و قرارِ خود را یافتهاند
پُشتِ سر روی دهانه، چشمها فرصت داد برای بازی
نیست
دیپلماتها از این قاره به آنقاره حرکت خواهند کرد
سوسیالدموکراتها دوباره رأی خواهند آورد
جهوریخواهها دوباره به تکاپو خواهند افتاد
لیبرالها گرهِ کراواتهاشان را دوباره شُل خواهند کرد
اکسیژن باز کم خواهد شد و زیاد خواهد شد
آشپزخانهها با ظرفهاشان
باز آشپزخانهها با ظرفهاشان خواهند بود
انتِلِکتوئلیتهای باز خیابان را به کافه را به کتابفروشی را به کنسرت را به
گالریهای نقاشی و مجسمه و سنگ و آب و کلمه و صدا و رنگ به هم
] خواهد دوخت
سایههایی به مغزها خواهند خزید
سایههایی باز آنجا سُر خواهند خورد
و باز به سرازیریِ کتابها و صداها و فیلمها و قابها و سنگها خواهند افتاد
و رودخانه همة اینها را باز دوباره با خود خواهد بُرد خواهد آورد حرکت
] خواهد داد و
باز همهمه و حملة حشرات و موریانهها و مورچهها و ملخها و قهوه و پیپ و
] چای و سیگار و
هیپیها و راکاَندرول و رَپها و ماریجووانا و ...
باز نَفَسِ اعضای ارکستر در سینه حبس خواهد شد، همة چشمها
درست در یک لحظه به دستهای رهبرِ ارکستر خواهد بود
حمله از نو شروع خواهد شد و رودخانه به حرکت خواهد افتاد
کوه تکانی به خود میدهد، دارد علامت میدهد
کوه آماده است
دیگر زمانی که به مغز فرصت داد برای اینبازیها
نیست،
همهچیز برای انفجار آماده است
برای انفجار، و کندهشدنِ سر از بدن
و پرتابشدن به یک دریاچة بزرگ
گذارههایی که بتوانند کارِ آن را آرام و تمیز یکسره کنند
رایزنیهایی هم صورت گرفته
قرار گذاشتهایم استارتِ اول با گذارة بزرگی باشد
تونلی بینِ حافظة آمیگدالی و حافظة هیپوکامپی حفر کند
و در مسیری که به بیرون میریزد، محتویاتْ جشنِ بزرگ را آنبیرون شروع کنند
پیگمالیون، اسمی که از مغز بیرون خواهد آمد، آزاد خواهد شد
تِتیسْ دریای فراموششده آنبالا برق خواهد زد و به پایین خواهد ریخت
چه آتشبازیِ رنگارنگی از همهچیز خواهیم داشت
قرار گذاشتهایم که بدن بتواند بدونِ سر کنترلِ خود را داشته باشد، خونسرد باشد
بلند نشود ندود سکندری نخورَد، بچسبد آنجا به کوه
و گذارهها و ماگمای مذابی که از دلِ کوه بیرون میریزد
بعد از سردشدن طوری حَکَّش کُند در خود
که کوه از کوه تشخیص داده نشود
قرار گذاشتهایم بدن نهایتِ خونسردی و آرامش را به خرج دهد
قرار گذاشتهایم سر، بعد از افتادن به دریاچه
فریاد نکشد از زجری که بدن دارد متحمل میشود
فقط عرقهای روی پیشانی باشد
شاید هم گدازهها مراکزِ درد را از قبل آزاد کرده باشند
سر با چشمهای بسته غوطه بخورد قِل بخورد و تا تهِ دریا برود