پایینِ دره
رودخانهای میپیچد
و رو به آسمان عوعو میکند
رو به ابرها رو به ماهِ گرسنه
این زبانِ همین جاست
زبانِ خانهگیِ این دره.
میتوانی آرامتر باشی
میتوانی قاتلی باشی که آزاد شدهای
و تندتر بدوی، با بقچة زیرِ بغلت تندتر
بدوی سمتِ خانهات
و ببینی چراغ هنوز روشن است
و زنت پشتِ پنجره
و از دور داد بزنی: منم ! من برگشتهام .
*
اسمت پشتِ سرت میدود
چند قدم دورتر
تو از آن متنفری
تاریکیست، کسی نمیبیند
اسمت را زیرِ دندان میگیری
مثلِ غذا خوردن
و بعد حمله میکنی حمله به اسمها
تاریکیست، کسی نمیبیند
اسمِ زنت شَهرت پسرت
همه را با غیظ میبلعی .
دره را پایین میآیی
باید از این رودخانة سگشده چیزی بخوری
تشنهای، میترسی رودخانه هارت کند
برمیگردی ، تشنهتر
میترسی ، از اسمت میترسی
ترس از اینکه نکند واقعاً قاتل باشی.
تاریکیست ، کسی نمیبیند
رودخانه این کار را میکند ، تو هم .
رو به آسمان عوعو میکنی
و با پاهایِ پشتیات زمین را میکَنی
حمله میکنی به شعرهایی که نوشتهای حمله میکنی
رو به آسمان رو به ابرها رو به ماه
داد میزنی: قبلاً بله
بله قبلاً شعر
تاریکیست ، کسی نمیبیند
قبلاً شعر میگفتم و حالا قاتلم
تاریکیست ،
کسی نمیبیند
*
کنارِ رودخانه ایستادهای
تاریکی بود کسی نمیدید
و تو تنهاترین کسی بودی که در عمرم دربارهاش حرفزدهبودم .
کنارِ رودخانه آتش روشن کردهای
و فکرِ برگشتن به یکجایی
در آتش میسوزد.