حواسم هست پرندههایی که آنجا نشستهاند
بیهوده ننشسته باشند
حواسم هست وقت در نشستن و بلند شدنِ آنها
تلف نشود.
چندمین سیگار است ؟
چند ساعت گذشته ؟ ــ حواسم نیست ــ
برف شروع به باریدن میکند.
به چیزی فکر نمیکنم .
*
آنها در گورهاشان میخندیدند
به فولکسواگنها پژوها
لبها صورتها عینکها
گردیِ زمین، شکلِ درها، پایتختها
حواسم هست که به جای چند مُـرده باید فکر کنم .
آنها در گورهاشان میخندند
نه به چیزهایی که من نوشتم
آنها در گورهاشان میخندند
به چیزی نه
آنها در گورهاشان میخندند
حواسم نیست از چه چیز صحبت میکنم.
*
شما بر علیهِ من در دادگاه شهادت دادید
قیافههاتان در ذهنم نمانْد
نمیخواستم چهرة مسخرهتان را در حبس یدک بکشم
حواسم هست که هیچیک از اینها برای من اتفاق نیفتاده.
*
قایق را نگهداشتند
جزیرة پرت و عجیبی بود
مرا جا گذاشتند و رفتند
بلد نبودم با خودم حرف بزنم.
*
آنها در گورهاشان میخندیدند و بلندبلند میگفتند:
ــ مطمئن باش هیچیک از شعرهای تو نمیتواند از زمین بیرون برود.
آنها در گورهاشان بلند شده بودند و میرقصیدند
و آوازی کُر پا گرفته بود: هوا خوب است هوا خوب است
هوا خوب است هوا خوب است هوا خوب است
مطمئن بودم که چیزی به من مربوط است.
*
درِ انتهای راهرو باز شد
پوتینها نزدیک شدند
فرماندهشان در گوشم گفت:
چرا قبلاً نگفتی روسی بلدی
گفتم شنا هم بلدم ــ و دستِ سنگینی صورتم را نواخت.
چهار سال مرا آنجا جا گذاشتند و بعد
همه با هم بیرون رفتیم.
*
آنها در گورهاشان بلندبلند میخندیدند
به شعرهای درجه یک
به قطارهای درجه یک
به شعرهای درجه دو
به قطارهای درجه دو
و در آسمان چیزی شبیهِ خورشید را نشان میدادند .
*
روزی سربازی به جزیره پا گذاشت
صدایم کرد
نامه را داد دستم:
*
هوا خوب است
هوا خوب است
هوا خوب است
هوا خوب است
هوا خوب است.