شاید تو را برای زنده‌گیِ دیگری کنار گذاشته‌اند

که زمان را تنگ‌تر می‌گذرانی و

گذشته را

دوباره می‌گذرانی

هیچ‌چیزْ قابلِ برگشت نیست

سعی کن عادت بکنی

امروز که اشیا را را با دلتنگی‌ات حرکت می‌دادی

فهمیدم که دیگر حرفی برای گفتن نیست

همیشه به خودم می‌گویم آرامش باش

آرام


شاید آوازخواندن برای کلاغ‌ها

علامتِ بیماریِ جدیدی باشد

و چسباندنِ صورت و تن به درختان

کسی را زیرِ خاک تسکین می‌دهد

وگرنه این نیاز

این‌اندازه عمیق نمی‌بود

چشم‌هایت آن‌قدر سرد شده‌اند

که شیشه‌های پنجره تَرَک برداشته

دست بردار

و بگذار کودکانی که به چشم‌های تو پناه می‌آورند

زمینِ جمع‌شده در گلویت را

حس نکنند


آشیانه‌ای باش

روزی پرنده‌ای

در تو زنده‌گی را مطمئن خواهد یافت    







 :: قطعه ای از کتاب آتشی برای آتشی دیگر؛ اثر زنده یاد شهرام شیدایی