آنقدر انتظار کشیدهام
که زیرِ چند دریا خواب میبینم
و سنگینیِ آن را
همیشه در صدایم دارم
پُکی عمیق به سیگار
ماهیِ قرمزی در چشم
ترسِ متلاطمی در مفصلها
درْ بسته
پرده کشیده
چیزی همهچیز را یکجا تکان میدهد
تلاطمِ عجیبی در اتاق
زمین انگار بیرون آمده
و در این تلاطم، مدام به سرت میکوبد
و تو هر بار چیزِ دیگری به یاد میآوری
و از خوابی دیگر پاره میشوی
تشنهگی نمیگذارد دریا برگردد
نهنگها در چشمهایت باله میکوبند
در قلبت قفل میشوند
پُکی عمیق به سیگار
حرکت از قلب
ــ درْ بسته ــ
خزیدنِ دریایِ آتشگرفته
ــ پرده کشیده ــ
تکان در تکان
دریا در گلو
گلو در قلب
ــ پارهشدن از گریه ــ
ریزشِ آتشها
جابهجاییِ آنها
ــ خوب است که حرف نمیزنی
وگرنه همهچیز را با صدایت آتش میزدی ــ
فریادِ چند دنیا در گوشِ هم
جگرخراشیِ زمانی گیر کرده
لال ماندن
لال ماندن
در این قفس
فقط،
میتوان زندهگی کرد