تو را از ماه و دریا میدزدند
از خواب و رؤیا
از شیرینترین بازیها
از لحظههای کودکان میدزدَنَت
میلغزی، جابهجا میشوی
از لبخندزدن روی گریهکردن
میانِ برّهها جستوجویت کردیم
میانِ آهوان و ماهیان نیز
برّهها گفتند اینجاست
آهوان گفتند اینجاست
ماهیان گفتند این جا
آبِ دریاها دل تکان دادند:
ــ اینجا
چند فاخته روی شاخه نشستند
برگها سینه چرخاندند:
ــ اینجا
باد میرفت و یاد میداد همه را:
ــ اینجا
ــ اینجا
ــ اینجا
فصلها دستهای کوچکت را میگرفتند و
میبُردَنَت:
ــ دنبالِ ما
ــ دنبالِ ما
...
چشمها به جای دیدنت
شراب و شراب و شراب مینوشیدند:
ــ چشمْ مست
ــ نگاهْ مست
...
همۀ آبها از عریانیِ خوابهای تو آرام
بال بر خاک
میگذشتند
برای باور کردنت
باید
زندهگی کرد
مُرد
:: قطعه ای از کتاب آتشی برای آتشی دیگر؛ اثر زنده یاد شهرام شیدایی