به درختان حلقه میزنم و فریاد میکنم
دعایم کنید
دعایم کنید
تا از این درد ... :
ــ همه را شکلِ تو میبینم
در خیابان
در خواب
با آن روسریِ سفید
لطفاً قیام کنید !
درمییابم که در دادگاهم
هواخوری !
درمییابم که در زندانم
از همسلولیام جُرمش را میپرسم
عصبی میگوید:
آزادی را بَد تلفظ کردهام، بَد !
دیوارها داد میزنند
میلهها فریاد میکنند :
همۀ شما، آزادی را، بَد تلفظ کردهاید، بَد، بَد
...
ــ راست میگویند ــ
فقط به درختانِ حیاط اعتماد دارم
وقتهای هواخوری میدوم و
در آغوش میگیرمشان
گریهکنان:
دعایم کنید
دعایم کنید
...
عزیزم !
عشق در زندان
شاقّ است