ــ رنگ میلرزد ــ
زندهگی با ما آرام نشده است
موسیقی این را خوب میداند
زندهگی کُلّیست، موسیقی کُلّی
خودکار میترسد
کوه میآید دره میآید
درختان دورتر
دریا نزدیکتر
خودکار مینویسد:
ما حرکت میکنیم
با شتاب میگذریم.
چند خواب فاصله میافتد
ــ برمیگردیم ــ
چهرهها جامانده
چهرهها با کوه
چهرهها با درخت
ــ انسان خالی شده است ــ
دریا همینجا میریزد
ما پرت شدهایم
ما جاماندهایم
کتاب ها تنها
کتابها همدیگر را مینویسند،
همدیگر را میخوانند
ما فریاد میزنیم
ــ سالها فاصله میافتد ــ
ما فراید میزنیم
ــ طشتِ خورشید متلاطمتر ــ
از ایندرخت به آندرخت
از ایندنیا به آندنیا
ــ شبها نمیگذرند ــ
از اینخواب به آنخواب
ــ زندان تنگتر شده است ــ
زمان صداها را سنگ میکند
از سنگ فریاد میزنیم
ــ سنگْ زندانی ــ
از فولاد ...
ــ فولادْ زندانی ــ
ــ ما رها نمیشویم ــ
کوهها و درختان میگذرند
با انبارِ صداها
لال میگذرند
چشمها برای دیدن ــ اضافی ــ
سکوتی پُر سایه میاندازد
قلبها از سینه بیرون زدهاند
طبل شدهاند
کوهها بر این طبل میکوبند
طبل سنگینتر شده است
همه از چشمهای خود آویزان
ــ ما سنگینتر شدهایم ــ
هیچچیز را به نام نمیتوان خواند
اسمها خطرناک شدهاند
ترس در همهچیز مینشیند
و از روی سرِ هرچیز میپرد
جای پاها سنگین
پاها سنگین
خطر
خانه میسازد
خانه میترسد
ــ انتزاع حاکم شده است ــ
شب جدا، دست جدا، خواب جدا
واژه جدا میگرید
شب به جان، دست به جان، خواب به جان
واژه به جان میافتد
ــ زندانی به زندانی ــ
خطبهخط، سطربهسطر
کلمهبهکلمه اسبها رَم میکنند
همهچیز در حالِ رَمکردن و رَمدادنِ هم
ترس پا میکوبد
سنگینتر، سنگینتر
هول به جان میافتد
نامش چیست؟
نامش چیست؟
اسم به دهان میکوبد:
ــ خانه
ــ باید به خانه برگردیم ــ
سایه میخندد
خودکار ... :
ــ انسان خاطرۀ زبری شد،
و همهچیزِ زمین را
زخمی کرد