جای خالیِ یک واژه
که تو از زنده گیِ من برداشتهای
مرا به دویدن واداشته.
*
جسد را از دریا گرفتهایم
دویدن قطع شده
اولین بار نیست که میمیری
*
جالی خالیِ یک آدم
که از میانِ ما برداشته شده
با دوایری پر فشار، ما را به خلأ میکشانَد
*
ملافهای رویش کشیده بودند
و بعضیها سیاه ـــــــــــــــ
*
جای خالیِ یک چهره یک صدا
و بعد بیماریِ فکرکردن
باتلاقِ خاطرهها
*
حلقة نامزدی
از دستِ بیرونمانده از ملافه
انگشتانِ بادکرده
*
دنبالِ چند اسم و چند فعل میگشتم
بیرون از مغز
دنبالِ چیزهایی که تمامش کنند
*
ساحل، عجیبترین ساحل .
هیچکس به هیچکس نگاه نمیکرد
فقط روی شنها ،
سایهها به سایهها
*
جدیتِ مرگ
به واژهها حرفها نگاهها راه نمیداد
پلنگ دیگر نامرئی شده بود
و دیگر ناخوداگاهِ همة ما
به شکلِ عجیبی راه میرفت
روزِ اول .
روزِ دوم .
روزِ سوم .