آیا من وقتی در شکمِ مادرم بودهام میدانستهام که نمیاندیشم، پس نیستم؟
آیا کسانی که بیرون میاندیشیدند و بودند، اندیشیده بوند که باشند؟
آیا من ساختمانِ گندگرفتة ابلهانهای نیستم که دروازة اصلیِ آن
این سؤالهای مزحرفِ فیلسوفمآبانه باید باشم؟
آیا من دارم چیزی را بالا میآورم که قسمتِ عمدهای از موجودیتِ ماست؟
آیا من آنقدر کثیف و چاپلوس شدهام که کسانی در مواردِ متعدد
به من بگویند "شکستهنفسی میفرمایید" "شما خیلی فروتنید"؟
فروتنی؟ شکستهنفسی؟ آیا اینها چیزی از بوی گندِ مرا به مشامتان میساند؟
من اعتقاد داشتم وقتی یکلقمهنان برای خوردن نداری
عاشقِ دخترِ همسایه شدن فاجعه است
من اعتقاد داشتم کمونیستم وقتی نمیدانستم "رفیقلنین" فاجعة قرنِ من است
من اعتقاد داشتم به "عدالتِ اجتماعی" "آموزشِ رایگان" "جامعة بیطبقه"
وقتی نمیدانستم در تمامِ شورویِ بزرگ، چینِ بزرگ و
کشورهای بلوکِ شرق "امنیتِ شخصی"ابداً وجود ندارد
آی دخترِ همسایه چهقدر عاشقت بودیم و نمیدانستیم خارج از حزب یعنی خائن
چهقدر عاشقت بودیم و آمارِ عاشقانت که به نامِ "دشمنِ خلق"
تیرباران میشدند تکاندهنده بود
آی دخترِ همسایه هنوز آمارِ فجایعِ "سُرخت" از چینِ بزرگ درز نکرده
ــ در مرزِ ایران و شوروی متولد شدم ــ
هنوز در شکمِ مادرم بودم که مادرم میگفت
حتا پرندهای از بالای سیمخاردار به این طرفِ مرز اگر رد میشد
سالداتها با گلوله می زدندش ــ آی دختر همسایه
توهّمِ "دشمنپنداری" با ما چهها که نکرد
دیوارِ آهنین چنان آهنین بود که وقتی اوسیپ مالندلشتایمـها
زیرِ فشارِ تحقیر در تبعید و اردوگاههای کارِ اجباری
خُرد و مچاله میشدند چپهای فرانسه نمیدانستند "شایعه" نیست
و هنوز "دیکتاتوریِ پرولتاریا" و "خُردهبورژووازیِ کُمپرادور" و
اینجور مزخرفات را بلغور میکردند
سرخبودن افتخاری انسانی محسوب میشود ــ شاید باز هم میشود ــ
بعد از "پروستوریکا"یَت آی دخترِ همسایه، دخترهای زیبایت
روانة شیخنشینهای عربی میشوند
تا تنهاشان را بفروشند، {...}
سرخ بودن افتخاری انسانی محسوب میشود و چرا تاریخِ روسیه از شرم
سرخ نمیشود؟
شکمِ مادرم شکمِ مادرم،
حالا با این فاصله از شکمِ مادرم صدای گلولهها را میتوانم بشنوم
صدای دادگاه را که "یُوسیف برودْسکی" را "انگلِ جامعه" میخوانَد و
از شوروی اخراجش میکند
اگر حتا او واداده بود چرا وقتی آمریکا روی هوا قاپیدش
چرا وقتی آمریکا او را "تبعة آمریکا" خواند
روسیه از شرم سرخ نشد؟ سرخی در مقابلِ سرخی میایستد
اما روسیه تنها یک نوع سرخبودن را میتواند بشناسد
"رفیقگونتر گراس" چرا فجایعِ کمونیستها را در چین افشا نمیکنی؟
چرا هنوز در مقابلِ این وحشت ساکت ماندهای؟
ترس از اینکه فکر کنی که رفقا فکر میکنند که به امپریالیزمِ جهانی باج دادهای؟
چپبودن افتخاری انسانی محسوب میشود و
شاید هنوز هم...
فکر کردن دیگر بس است، توهّمِ این چپپنداری و این آرمانِ بزرگ
پوست از کلة ملتهاشان کَنده
وقتِ آن رسیده است که دیگر خفه شویم، رفیقگونتر گراس.