تاریکی در خانه حرکت می‌کند

   و صورتِ اشیا را به دیگران می‌دهد

نامی در کار نیست

      نامی که در کارِ جابه‎جاییِ چیزی باشد



گاه وقتی  پنجره باز می‌شود

       اما هوایِ تازه‌ای  داخل نمی‌شود

پنجره از کار افتاده

  بیرون از کار افتاده


یاد آوردنِ چند صندلی و میزی

که پشتِ آن صورت‌ها و دست‌ها حرکت می‌کردند

و حالا سکوتی چهار چشم  خانه را به تاریکی تسلیم کرده

تا به محضِ ورود، گلویت در گذشته گیر کند

     و با هر قدمی به جلو  سکوتی فلزی تسخیرت کند

و با هر بار لمسِ چیزی، فنجانی  لبة میزی  تاقچه‌ای  لاله‌وشمع‌دانی

     چند پرده تاریک‌تر شوی



برای کسی در بیرون، که درخت و سنگ جای او را می‌گیرند

  چه تسلایی می‌توان داد ؟ 






:: قطعه ای از کتاب خندیدن در خانه ای که می سوخت؛ اثر زنده یاد شهرام شیدایی