دست مثلِ دست

تشنه‌گی در چاله‌ای تنها

تشنه‌گی در فرسایشِ یک چهره

تشنه‌گی در تنگیِ یک آواز

دست‌ها همه یک‌جا

اتاق پُر از دست

چشم بی جا

صدا بی جا

در را باید بست

بیرون رفت

راه / قدم / حس

ــ بی جا ــ

تشنه‌گی با تبر می‌آید

تنگ نگاهت می‌کند

تشنه‌گی با تبر می‌رود

ــ تبر را خورده‌ای ــ


روی صخره

کنارِ دریا

پیراهنِ کتانی / سفید

شکاف در صخره

شکاف در دریا

صدای دریا

تبر را بالا می‌بَرَد

فرار / بی‌معنا

ــ زمین را به قلبت بسته‌اند ــ

قفل‌شدنِ سنگ در سنگ

تپش در قفلِ زمین، قفلِ قلب

تشنه‌گی  طبل می‌زند

بومیان دُورِ آتش

رقص

قفل‌ها دُورِ آتش می‌چرخند

ــ برای همۀ خاطره‌ها، خون می‌خواهم ــ

کلیدِ خواب‌ها / کلیدِ دریاها / کلیدِ انفجارِ خون

در کتف‌هایت، همه در کتف‌هایت زندانی

تب در تبر

از این می‌ترسی، از آن می‌ترسی

پاره‌گی در چشم

پاره‌گی در خون

پاره‌گی در رفتن، گفتن

ــ نمی‌دانم ــ ، ــ نمی‌‌دانم ــ

نمی‌دانم تبر را برمی‌دارد

قفل در پاها

تبر، 

فرود آمده است    







 :: قطعه ای از کتاب آتشی برای آتشی دیگر؛ اثر زنده یاد شهرام شیدایی