دیروقت است

فرشته‌ای در کار نیست

از دنیا چیزی نمی‌دانم

اسب رم می‌کند

گاری برمی‌گردد

از گذشته چیزی نزدیک‌تر می‌شود


دیروقت است

بهانه‌ای در کار نیست

شعر می‌آیند و

به جای تو زنده‌گی را می‌گیرد


همیشه در همان جاده می‌ایستی

جاده‌ای کم‌گذر

تا من به تو بگویم دیروقت است، دیروقت

و تو سربه‌زیر در تاریکی

به خانه برگردی

و جای چیزی را همیشه خالی ببینی

و بنویسی:

ــ برای زنده‌گیِ یک شعر

زنده‌گی کم داری.     







 :: قطعه ای از کتاب آتشی برای آتشی دیگر؛ اثر زنده یاد شهرام شیدایی