به تو معنی داده‌اند خانواده شهر مدرسه دانش‌گاه ــ جغرافیا ارتش مرزها دشمنی‌ها

به تو معنی داده‌اند رودخانه هراکلیتوس زنون خرگوش لاک‌پشت هگل مارکس

از تو این‌ها را گرفته‌اند  حافظه  فردا  زمان  مادر!! چه‌قدر به تو نیاز دارم!

قرار این است

پشتِ میله‌ها گَردِ این‌همه آن‌قدر بپاشد رویت تا چیزی نتواند در تو معنی شود:

قٌرص‌ها  شوک‌های ساعتِ یازده  شوک های ساعتِ چهارده  خنده‌های

] روسپی‌های مذکر و مؤنث و پرونده‌ها و ریشت

که دارد سرسام‌آور سبز می‌شود  چمن‌ها سبز می‌شوند علفْ زیرِ پایت سال‌ها

بازی تمام شده است

شلیک کن!

به‌گارفتن در هوایی ابری

شلیک کن

{...}

{...}

{...}

باریدنِ لعنت و لعن و نفرین و خون و خاکستر و زجر و نفرت و اول و دوم و

داخائو و آئوشْویتس و ویتنام و کُره و ایران و سارایه‌وُ و افغانستان و

] اقیانوسی پیدا نمی‌شود حتا در رؤیا

که بتواند گوشه‌ای کوچک را بشوید گورمان را چنان گُم کنیم

که حتا یادمان نیاید مُرده‌ایم و می‌میریم مُرده بودند می‌مُردند و مرگ

بی‌شک نامِ کثیقی برای این چیزهاست

شلیک کن!       





:: قطعه ای از کتاب سنگی برای زندگی ، سنگی برای مرگ؛ اثر زنده یاد شهرام شیدایی