دور از چشم‌ها 

وسطِ دریاها

دو جزیره به دیدنِ هم‌دیگر می‌آیند

زیرِ آب‌ها درهم فرومی‌روند

نئوفرویدیست‌ها جلو می‌آیند

ساموئل از آن‌ها خواهش می‌کند نظری ندهند

خاموش باشند.

نهنگی آن پایین سینه‌اش را بدنش را به آن‌ها چسبانده

و امواجی که ناخواسته تا هزاران هزار کیلومتر می‌فرستد

بسیار بسیار فراتر از چیزی به نامِ آرامش است.     







:: قطعه ای از کتاب سنگی برای زندگی ، سنگی برای مرگ؛ اثر زنده یاد شهرام شیدایی